چند هفته ست که ما اینجاییم ولی

هنوز دستور حمله دریافت نکردیم.

 

درسته. چقد دیگه باید بیکار بشینیم؟

اگه نمیخوایم بجنگیم چرا نیروهامونو اوردیم؟

نیروهای دشمن هم چندین مایل اونطرف تر اردو زدن.

 

عجله ای نیست. باید صبور باشیم

 

ولی اگه اول ما حمله کنیم برامون دردسر میشه

 

چرا اینقد بی تابی میکنید؟

فرمانده ارشد ما ژنرال وانگ تازه دیروز رسیده.

 

درسته

درسته یه همچین دستوریو یک سرباز نمیتونه دریافت کنه.

 

میدونم که همه تون تعجب کردین

اما این تا حد زیادی یک اقدام پیشگیرانه ست.

 

میخوام همتون این رو بدونین.

که علیه چه چیزی دارم اقدام پیشگیرانه انجام میدم.

 

همتون میدونین که قلمروی ما درگیر بحران داخلیه.

دشمن میتونه موقع سردرگمی از هر موقعیتی استفاده کنه و به ما حمله کنه.

ما برای جلوگیری از این موضوع اینجاییم.

ولی واقعا خسته کننده ست که دست روی دست بذاریم و منتظر بمونیم

البته و برای همیشه نمیتونیم بیکار بمونیم.

هر وقت دشمن حرکت کرد ماهم حرکت میکنیم.

و ما فرصت تصرف رودخانه ناک دانگ رو داریم.

علاوه بر این ما ماموریت ایجاد

 

نفاق رو هم داریم.

 

ژنرال وانگ. این ماموریتی که راجبش صحبت میکنین چیه؟

ما یک نزاع بزرگ بین گیون هوون و

پدرش ارباب اهیگائه ایجاد میکنیم.
اونها رو علیه هم

 

میشورونیم و بعد از اب گل الود ماهی میگیریم.

 

فکر نمیکنین یک حرکت توهین امیز موثر تر باشه؟

 

میدونم عصبی هستی ولی صبور باش

ما باید تا وقتی که جا به جایی شهر امپراطوری

 

به اتمام برسه جنگ رو به تعویق بندازیم.

 

بذارید یکم بیشتر نظاره گر پیشرفت باشیم.

 

هوا داره سرد میشه باید سریعتر تمومش کنیم.

کارگرها دارن شب و روز کار میکنن.

افراد بیشماری اسیب دیدن و خیلی ها مردن

وقتی میخوای یک کار ارزشمند انجام بدی اینجوری میشه دیگه

نمیدونم چطوری بگم...چند تا از کارگرها فرار کردن

چی گفتی؟

تک تکشون رو پیدا کن و اعدامشون کن

ولی قربان تظاهرات زیاد شدن

حالا که ساخت و ساز داره تموم میشه لطفا باهاشون کنار بیاین

کنار بیایم؟ وقت همچین کاریو نداریم

عالیجناب قبل از جا به جایی یک بار دیگه برای سرکشی میان.

ما باید پیشرفتو نشونشون بدیم

به کار سرعت بده

ولی استاد اجیته...

دیگه حرفی نشنوم

 

برام مهم نیست که چند نفر اسیب دیدن یا چند نفر مردن.

 

اماده سازی در سونگ اک تقریبا تموم شده

فهمیدید؟

 

حواست باشه

 

حواستون باشه این کالاها به قصر جدید در چولون میره

 

ارباب من شنیدم شما عضو بعدی شورای عالی هستین

اجازه بدین بهتون تبریک بگم.

 

بله این لذت بخشترین خبر عمرمه.

عضو شورای عالی بالاترین مقامه

 

نباید در مورد این موضوع خوشحال باشین.

یعنی چی؟ این شگفت انگیز ترین

هنوز هم کاملا توی این وضعیت بحران ملی به این مقام بالا

منصوب نشدین. این یک بدبختیه.

 

گفتین بدبختی؟

 

حتما الان ارباب پارک به خاطر خلع شدن از این منصب

 

داره یک نفس راحت میکشه.

 

زجری که کشیده رو تصور کن

اون به تنهایی تمام اهانت های مقامات بالا

رو تحمل کرده

 

و حالا من در این موقعیت قرار گرفتم.

 

زمانی که کالا ها رو از خارج دریافت کردیم در بندر بودیم.

میترسم این وضعیت به بودجه مون ضربه شدیدی وارد کنه.

کل کشور دارن زجر میکشن اینقدر ناله نکن.

 

ارباب وانگ دیگه تا الان باید در چونگجو باشه.

من شنیدم موافقت کرده که با مشاور همکاری کنه.

 

این اقدامی برای کنترل خشم مردمه.

 

بله. فضای کشور بسیار خفقان اور شده.

 

اونها میخوان که ما خشم عمومی رو کنترل کنیم.

 

این کار شدنیه پدر؟

کار دلهره اوریه.

 

ما توافق کردیم که نیروهامون رو با هم متحد کنیم و کار کنیم.

 

ولی خب کار دلهره اوری هم هست.

 

خواهر یک خبر خیلی جالب.

 

عمو داره عضو جدید شورای عالی میشه

بالاترین مقام بین افراد.

 

واقعا؟ عالیه

 

در واقع به شکوه و عظمت این خونواده بازم اضافه میشه.

 

همسر ما یک جنگجوی نامیه

 

و عموی ما بالاترین مقام بین افراد سلطنتیه

اره درسته

 

امیدوارم همسرمون در قوای پیش قراول صحیح و سلامت باشه.

اون یک قهرمان بی همتا و یک جنگجوی بی باکه.

البته که صحیح و سلامته

فقط بردن اسمش کافیه تا مردم سر فرود بیارن

اره ولی...

 

نترس...

 

من شاهد بزرگیش در ناجو بودم.

اره راست میگی...لازم نیست که بترسم.

 

از امروز اشپزخونه به طرز عجیبی شلوغ شده.

بله من دارم اماده میشم که ملکه رو ملاقات کنم.

 

ملکه

 

ما برای زنده موندنمون مدیون نیکی و فضیلت ملکه هستیم.

ملکه و امپراطور هر دو به خاطر ما متحمل مشکلاتی شدیم.

بله میدونم.
ایشون زن خوبی هستند.

زنها به شدت بر حرف همسرانشون تاثیر میذارن.

 

ما باید ارتباطمون رو با قصر حفظ کنیم.

ذهن من دیگه اینقدر قد نمیداد.

اگر ما از همسرمون حمایت نکنیم شکوه و عظمتش

اشکار نمیشه

 

درست میگی

لطفا با دانشت منو راهنمایی کن

اوه خواهر این که دانش نیست.

فقط کافیه که یک کم فکرتو به کار بندازی.

 

ذهن خوانی...

 

وقتی کسی به روشنگری برسه به حالت کاملی از

خودگذشتگی میرسه و میتونه خود واقعیشو ببینه.

خودش دیگران و دنیا رو ببینه.

 

کسانی که از جهان فراتر رفتن و به بالاترین مرتبه

 

برسن میتونن همه چیزو ببینن.

 

دهن خوانی...

چرا من زودتر از این خوشم نیومده بود؟

ذهن خوانی...

 

عالیجناب عضو شورای عالی. منشی شورا و وزیر مالیات

برای ملاقات شما اومدن.

داخل شن.

بله امپراطور.

 

به محض دستور شما اومدیم اعلی حضرت

بشینید.

 

خوش اومدید.

من شما بزرگان رو خواستم تا از چند موضوع مطلعتون کنم.

عضو شورای عالی

بله امپراطور.

شما در حرفه خودت خیلی تلاش کردی.

کارهای عمومی در چول وون نیازمندی ما برای اینده ست.

ولی از کشمکشی که داشتی خبر داشتم.

خب سختی ها و پیچیدگی هایی وجود داشت...

به خاطر همین گفتم بیای اینجا تا بار کاریت رو سبکتر کنم.

that is why l`ve called you. to ease your load.

چی؟

 

نظر واقعیتون درباره من چیه؟

....نظر....واقعی؟

من مایتریام

همه جهان این رو میدونن عالیجناب.

مایتریا همه چیزو میبینه و میشنوه.

و عضو شورای عالی رنج زیادی رو تحمل میکرد.

 

و شما هم ناراضی بودید.

عالیجناب...من چطوری میتونم...

من مایتریام. من میتونم همه چیزو ببینم.

یعنی میخوای این موضوعو انکار کنی؟

نه ولی...

 

موجودات احمق به راحتی خشمگین میشن.

من به خاطر ذاتت بهت خرده نمیگیرم ولی نباید دروغ بگی...

بله امپراطور.

 

از این وظیفه بیرون بیا و

به ارباب وانگ بسپر

بله ارباب وانگ

 

باعث افتخاره اعلی حضرت.

وزیر دارایی

بله اعلی حضرت

کار عمومی در چول وون رو به اتمامه اما

ما هنوز کمبود بودجه داریم

ما رو ببخشید اعلی حضرت.

این یعنی اشراف هنوز طراحی بزرگ رو درک نکردند.

من میخوام که فشار بیشتری بهشون بیاری

بله اعلی حضرت

عضو جدید شورای عالی به ارباب یو

در اتمام پروژه کمک میکنه

بله امپراطور

ایمان بودایی به متحد کردن امپراطوری کمک میکنه.

و کمک و شرکت راهبهای بزرگ ضروریه

ارباب وانگ اطمینان حاصل کردند که راهب های عالی رتبه در

توده های ماهیانه شرکت کنند.

 

بله امپراطور...

من به این موجودات احمق ترحم کردم و با صبر و شکیبایی با اونها رفتار کردم.

ولی دیگه اینکارو نمیکنم.

 

من اونها رو با سوترای خودم روشن میکنم.

و از قدرت ذهن خوانی خودم استفاده میکنم تا

درست رو از دروغ تشخیص بدم و حقیقت رو به جهانیان بشناسونم

 

مشاور یوم سانگ در خدمت شماست

بیا....

 

بزرگان ارباب پارک ارباب وانگ و ارباب یو

همین الان در اتاق امپراطوری هستند.

 

حتما عالیجناب ارباب وانگ رو به منصب جدیدش منصوب کرده

بله. گفته بود که میخواد اینکارو بکنه

همچنین بهشون دستور داده شده که فعالیت های مذهبی رو افزایش بدن

و تکمیل کار عمومی در چول وون سرعت ببخشن

بله میدونم...

و به تمام موبدان عالی مقام در سراسر کشور دستور داده شده که

که در توده ماهانه شرکت کنند.

تمام موبدان بزرگ؟

بله مشاور.

خیلی وحشتناکه...
اون داره با وادار کردن

موبدان بزرگ به خوندن سوترای خودش یک مانع بزرگ دیگه میتراشه.

بله این یک نیروی مقاومتی دیگه درست میکنه.

ما باید جلوشونو بگیریم.

جوامع مذهبی نباید تشدید بشن

 

ولی چه کاری از دست ما برمیاد؟ عالیجناب مایتریاست

کی جرات داره با تصمیماش مخالفت کنه؟

من ازت خواهش کردم که از وانگ ها در سونگ اک کمک بخوای.

 

در حال حاضر اونها هیج کاری نمیتونن بکنن.

 

و اونها هنوز افراد محتاطی هستند.

ولی ارباب وانگ عضو جدید شورای عالی شد.

 

بله ولی من شک دارم که از این ارتقای درجه خوشحال باشه

بالاترین شاخه امنترین جا برای لونه گنجشک ها نیست.

ازت خواهش میکنم نیروها رو متحد کن

 

این تنها راهیه که میتونیم استبداد عالیجناب رو متوقف کنیم.

 

باید صبور باشیم.

 

الان طوفان شدیدی به پا شده.

و به این زودیها هم فروکش نمیکنه

باید منتظر باشیم و ببینیم شانس برامون چی میخواد...

 

ارباب پارک از پیونگجو از مقامش خلع شد.

اون باید در وضعیت دولتمردان قرار داشته باشه

 

ارباب پارک به خاطر مقام بالاش خیلی خودستایی میکرد.

کی جانشینش شده؟

 

ارباب وانگ از سونگ اک تعیین شده

عالیجناب میتونست تورو تعیین کنه...

مادر این غیر منطقیه

عالیجناب به صراحت اعلام کردن که خویشاوندان مادری

نمیتونن در سیاست دخالت داشته باشند.

 

متوجهم اما سیاستمداران با تجربه ای مثل

میتونیم به خوبی این اوضاع رو کنترل کنیم. ( اعتماد به سقفه ماشالا )

 

این خواسته های بیهوده رو ول کن پدر

 

اگه مجبور بشم همچین انتصابی رو متوقف میکنم.

 

ملکه. همسران ژنرال وانگ میخوان شما رو ببینن

 

همسران ژنرال وانگ؟ بگو بیان داخل

 

درود بر ملکه

ارباب و بانو کانگ سفر خوبی داشتین؟

بله سرورم

 

شاید بهتر باشه بریم همسرم.

بله. با اجازه دیگه ما رفع زحمت میکنیم.

 

بله ملکه

 

سفر چطور بود؟

از دیدن شما شگفت زده شدم

ما اومدیم از لطف شما سپاسگذاری کنیم.

نیازی نبود من روز عروسی شما رو دیدم

شما بانوی دوست داشتنی ای هستین بانو بویونگ

خجالتم میدین ملکه...

من شنیدم بانو دویونگ خیلی خوش مشرب هستند.

من از تلاش گسترده شما در ناجو باخبرم

تهاجم و پیدا کردن بانو بویونگ

از تحسین شما ممنونم من فقط انجام وظیفه کردم.

از دوران ماه عسلت لذت میبری؟

شوهرمون در جنگه.

فکر نمیکنم همچین لذتی برای ما در کار باشه.

شما چی بانو بویونگ

من روزها رو با دعا برای سلامتی همسرمون سپری میکنم.

 

هر دوی شما خیلی خوش شانسین.

 

ژنرال وانگ مرد بسیار خوبیه. به خوبی ازش مراقبت کنین.

ممنونیم ملکه

ما واقعا به خاطر نگرانیها شما ممنونیم.

اگر اجازه داشته باشیم از الان به بعد مکررا بهتون سر میزنیم.

البته. قصر جای خیلی خلوتیه.

از وقتی هم که ژنرال وانگ رفته شما باید مثل من تنها شده باشین.

بله درسته سرورم...

 

نیروهای بکجه اردوگاهشون رو هفت مایل اونورتر زدن.

بقیه هم همینو گفتن و به نظر این ماموریت بیهوده میاد.

نه خیلی

 

یک جنگ نامرئی شروع شده

سولهی

بله اقا

تو یک ماموریت مهم داری

 

باید بری به ملاقات ارباب اهیگائه در سابولجو

واقعا باید برم به سابولجو؟

با کمال احترام یک نامه از طرف من به ارباب اهیگائه تحویل میدی

 

یه نامه؟

 

بگو که ما قصد جنگیدن با شما رو نداریم و قصد

داریم که روابط دوستانه ای با شما داشته باشیم.

این توطئه ای برای تشدید خصومت بین و اون و

 

گیون هوونه؟

 

بله. این ماموریت خیلی مهمیه...

باید خیلی خوشرو و صمیمی باشی

 

نمیخواد نگرانش باشی.

هرچی نباشه اون عاشق دائجوئه

 

بسپارش به من.

من هرکاری برای تحت تاثیر قرار دادن دائه جو و همسرش انجام میدم.

ولی ارباب به نظرتون نقشه مون میگیره؟

بلاخره هرچی نباشه گیون هوون پسرشه.

بذار پیشرفت اوضاع رو ببینیم.

 

چطور توسنت این کارو بکنه؟

هر وقت جنگ بود پدر پشتش رو به ما کرد.

 

ما در طول سال فرستاده های زیادی رو با هدایای

 

بسیار براش فرستادیم.

با اینحال بازم مثه بدترین دشمنمون باهامون برخورد میکنه.

بسه دیگه این چیز جدیدی نیست.

اگه همینطوری نیت خیرتون رو نشونش بدین

بلاخره میاد سمتت.

بعید میدونم...

 

چطور یه پدر میتونه با پسرش همچین کاری انجام بده.

اینا همش به خاطر نامادریه.

 

صمیمیت و نزدیکی خونواده به راس فامیلی ( همون هد فامیل خودمون ) بستگی داره

یک مرد بی ثبات هم خودش و هم خونواده اش رو از دست میده...

 

اگه به خاطر نامادری نبود پدر هیچوقت همچین کاری نمیکرد.

 

داری تلاش میکنی به چی برسی؟

 

این چیزی نیست که به خاطرش اینجا جمع شدیم.

 

ولی این یه حقیقته امپراطور.

کافیه

 

شما باید از اشتباهات پدرتون عبرت بگیرید عالیجناب

 

گفتم که کافیه

 

نمیشه به تو هیچی گفت.

 

برادر

بله سرورم...

 

این بحث به هیچ نتیجه و جوابی نمیرسه.

فقط هر پیشرفتی ایجاد شد منو در جریان بذار

بله امپراطور.

 

دیروز ادم نشونه اینه که فردا براش چی پیش میاد

معلومه که عالیجناب از اشتباهات پدرش

درس نگرفته

 

بشین.

 

هیچ خبر خاصی نشده؟

داشتیم خبرها رو از جاسوسمون تو ماجین بررسی میکردیم

ساخت پایتخت جدید داره فشار زیادی میاره

و باعث اشفتگی داخلی میشه.

دقیقا مشکلشون چیه؟

دولت داره از اشراف و رعیت ها

پول زیادی میگیره

 

بله..ما هم همینجوری گئوم سونگ رو از دست دادیم.

به خاطر جنگ سرمایه بیش از حدی متحمل شدیم.

موقعیت فعلی ماجین بدتر از ماست.

دیگه چرا بزرگترین ژنرالشون رو برای این جنگ ظاهری فرستادن؟

 

و چرا قصد جون اجیته رو کردن؟

اره اینها نشونه درگیری بزرگیه

گونگ یی داره مستبد میشه و افرادش

و شهرونداش دارن سردرگم و خشمگین میشن.

ما میتونیم از این موقعیت استفاده کنیم.

شما گفتی یه برنامه داری

اماده ای که برنامتو با من درمیون بذاری؟

خواهش میکنم صبور باشید.

من به زودی برنامه ای ارائه میدم که ماجین رو به زباله دان تاریخ میفرسته.

 

خوبه. میدونم قبل از اینکه همه جوانب کارو بسنجی دوست نداری حرفی بزنی

عالیجناب. ملکه قادر بود که نظر خودش رو به پدرتون در

در مورد مسائلش در سانگ جو پیشنهاد بده

نظرش؟

 

اون فقط با طعنه هاش اوضاعو بدتر کرد.

 

اون هیچ فرقی با نامادری من نداره

 

ژنرال پارک . گونگ جیک و دو ولیعهد به زودی

ارباب اهیگائه رو در سانگجو ملاقات میکنن.

با پدر لجبازی که من دارم این کار بی فایده ست.

باید اصرار کنیم.
درخواست های مکرر براش بفرستیم.

بلاخره هرچی باشه پدرته

چیزی که منو نگران میکنه شرایط فعلیه.

اگه میتونستم به پدرم اعتماد کنم الان نگران

سانگجو نبودم.

 

پدربزرگ احترام مارو بپذیرید.

 

حالتون خوبه پدربزرگ؟

 

بله خوبم.

چی باعث شده به اینجا بیاین؟

میبینم که هاهجو هم باهات اومده

 

بله.

 

وقتی که شنیدیم ماجین در فکر

تصرف قلمروی شماست با سرعت اومدیم اینجا.

 

ممنونم ولی نیاز نیست که اینجا باشید.

قلعه ما کاملا سالمه و هیچ مشکلی نداریم.

پدربزرگ. من همسر نوه

بزرگ شما پارک یونگ کیو هستم.

چی؟ همسر نوه من؟

همسر نوه قربان.
اون همسر نوه شماست قربان

 

پدر بزرگ من امپراطور بکجه بزرگ

و بزرگترین قهرمان سه پادشاهیه

چی؟ چی خطابش کردی؟

بزرگترین قهرمان پدربزرگ.

چون شما پدرش هستین پس شماهم قهرمانید.

 

هنوز هم دیوارهای بین شهر امپراطوری و سانگجو برقراره.

این برای مردم مسخره ست

خواهش میکنم پدربزرگ

پارسایی فرزندتون رو قبول کنین

 

پارسایی فرزند؟ مسخره ست.

 

این رابطه قشنگی که داریم به خاطر اینه که اون فرزند منه

بهش گفتم که از زندگی من بره بیرون

اگه تموم شد دیگه برو.

 

قربان من به عنوان یک جنگجوی بکجه ازتون خواهش میکنم.

چشم جهان روی شما پدر و پسره

لطفا درخواست صادقانه اعلیحضرت رو قبول کنین.

 

به همین سادگی نیست.

 

حالا دیگه بهتره بری.

 

قربان. پارک سولهی از ماجین در دروازه میخواد که

شما رو ببینه.

 

چی؟ کی؟

گفتی پارک سولهی؟

بله قربان پارک سولهی

 

پارک سولهی

 

پارک سولهی اینجاست.

 

من بهت گفتم برو

تو کاری برای انجام دادن اینجا نداری

 

ما قبلا یک بار همدیگه رو دیدیم

شما دارین منو بیرون میندازین؟

من برای یک کاری اومدم

 

ما دشمنیم.

چه کاری میتونی داشته باشی؟ برو

ارباب اهیگائه طرز رفتارتون با من رو دوست نداره

احمق پر رو...

 

بانوی من خیلی وقت گذشته.

من پارک سولهی هستم.

چرا اینطوری شدی؟

شما هیچوقت قلب منو ترک نمیکنید بانو

ما به دستور امپراطورمون اومیدم تا از قلمروی شما محافظت کنیم.

من خیلی مشتاق بودم که شما رو ببینم

حرف های صد من یه غازت رو تموم کن و کارتو بگو

بانوی من...

کارتو بگو

من اومدم تا نامه خصوصی ژنرال وانگ رو به

ارباب اهیگائه بدم.

 

دنبالم بیا

بله بانوی من

 

حالتون چطوره؟

به نظر میاد لاغرتر شدین

 

چقد حرف میزنی...ساکت باش و دنبالم بیا

 

بله بانوی من

 

این مرد پارک سولهی از جنگجوهای دشمن نیست؟

درسته شما کی هستی؟

چرا اینقد راحت میری و میای انگار که اینجا خونتونه.

همین الان گورتو گم کن

 

چرا اینقد عصبی هستین؟ من یک فرستاده ام

مگه نه بانو دائه جو.

احمق پر رو...

لطفا اروم باشین ژنرال چو.

اون یک فرستاده ست . بریم

 

دنبالم بیا

بله بانوی من

 

اه. این بی احترامیه

 

چقد نا امید کننده.

 

اون با دشمن ما مهمون نوازه و با دشمن

 

اینا ذاتشون همونجوریه . برگردیم به پایگاه

 

حالاتون خوبه؟ اوضاع چطوره؟

مشغول جنگ ها پی در پی بودیم.

کاش بیشتر از شما میشنیدیم.

ما به فکر شما هستیم ژنرال پارک

ممنون

من هیچوقت بانو دائه جو رو فراموش نمیکنم

ولی عشق نمیتونه زورکی باشه

 

بعلاوه ما دشمنیم

به هیچوجه

 

من نامه خصوصی از اربابم ژنرال وانگ

 

براتون اوردم.

 

نامه خصوصی؟

 

در مورد چی؟

 

منظورش چیه؟

 

سانگبو..؟ اون منو سانگبو خطاب کرده

ژنرال وانگ شما رو اینجوری خطاب کرده؟

بله. این یعنی اون مثل یک برادر بزرگتر یا پدر بهتون خدمت میکنه.

 

چه مرد محترمیه این ژنرال وانگ.

البته که همینطوره . اون نیومده که با ما بجنگه. ا

اون اومده که کارهای بکجه رو تحت نظر بگیره.
اون میگه که به ما احترام میذاره

چه مرد خوش رفتاریه این

فریب نخور پدر.

این توطئه ای برای شوروندن شما علیه گیون هوونه.

 

اون پدرتو سانگبو خطاب کرده

 

احمق نباش

 

همین الان برو

وگرنه اعدامت میکنم

نه بانوی من.
شما اشتباه میکنید.

منتظر چی هستین؟ این مرد رو از اینجا ببرین.

بانوی من. بانوی من.

 

صبر کنید اون کار بدی انجام نداده

همین الان این مردو ببرید.

 

بانوی من لطفا این کارو نکنین...بانوی من

 

ژنرال پارک

پدر این مسخره ست

اون سربازه ماجینه یعنی دشمن ماست پدر

 

ولی اونها نیومدن اینجا که به ما ضربه بزنن

 

و این مرد عاشق توئه

پدر...

 

اوه. ژنرال وانگ

 

واقعا نمیخوای به سابولجو حمله کنی؟

حرف مرد یکیه.

اگه متحد بشن و به ما حمله کنن چی؟

بیش از این نمیتونیم درباره اتفاقی که نمیفته وقت صرف کنیم.

بیش از 10 ساله که گیون هوون امپراطور شده

ولی هنوز جدا در تعارض با یکیدگر هستند

هضمش سخته

چطور یه پدر و پسر میتونن اینجوری باشن؟

یک شکاف در خانواده میتونه به شخم بزرگتر

 

و تلختر از هر رابطه ای بشه

 

این اوضاع پادشاه گیون هوون و پدرشه

من نا امید شدم که چرا نیومدیم اینجا برای گسترش قلمرومون

و به جاش مجبوریم که خرابکاری اجیته رو درست کنیم.

نباید همچین حرفی بزنی.
ما برای خدمت به عالیجناب اینجاییم.

و باید بدون چون و چرا ازش حمایت کنیم.

 

از دیروز که اخبار قصر رو خوندم

نا امید شدم.

کدوم اخبارو میگی؟

تلاش های زیادی برای جا به جایی به منظور گسترش در حال انجامه

ولی من فشار مذهبی رو درک نمیکنم.

 

منم نمیفهمم

همه به عالیجناب به عنوان مایتریا خدمت میکنن

من شنیدم تمام مقامات و راهب های عالیرتبه سراسر کشور

باید توده های ماهانه برگزار کنن

 

صراحتا من...

 

کافیه.

ما در موقعیتی نیستیم که در مورد تصمیمات عالیجناب انتقاد کنیم.

این نظراتت رو دیگه تموم کن

 

عضو جدید شورای عالی

جناب ارباب وانگ کارشون خیلی بهتره

دستورات من فعالانه تر اجرا میشن.

 

اینطور به نظر میاد.

 

تصمیم گرفتم که یک سفر دیگه به چولوون برم.

و دوست دارم که اینبار همراهیم کنی

 

من عالیجناب؟

بله. و حتی مقاماتی که نتونستن اونجا

رو نتونستن ببینن رو هم با خودمون ببریم.

بله امپراطور

 

همه چیز در قوای سانگجو ارومه ولی....

 

راهب ها با توجه به مسافرت من جمع شدن؟

 

بله اونها الان در تالار دراما هستند.

ارباب هوهوال و راهب سوک چونگ هم حضور دارند.

سوک چونگ...

 

بله اخرین باری که دیددمش چشمهاش خیلی گیرایی داشت.

 

خب پس بریم پیششون

بله امپراطور

 

اعلیحضرت امپراطور

 

میتونید بشینید

 

خوش اومدید....

 

شما همه شاگردان بودا هستید

 

و من به عنوان مایتریا بودا به این زندگی زمینی اومدم

 

من یک سوترا نوشتم و قوانین جدیدی وضع کردم.

ولی قوانین دروغین شاکیامونی فساد و

سر درگمی در این دنیا به وجود اورد.

 

البته که خیلی از تعالیمش هم خوب هستند.

 

ولی نه به خوبی سوترای من. که سوترای ماتریاست/

 

ایا سوترای منو مطالعه کردین؟

 

میبینم که کسی جواب منو نمیده.

پیچیده نیست. حقیقت ساده ست

 

شاکیامونی گفته که تمام قوانین به یکی وصل شده

 

این چیزیه که میخوام یاد بگیرین.

 

سوترای مایتریا به همین منظور نوشته شده

 

جناب سونک چونگ

 

بله امپراطور

 

شما در این سال نسبت به هرکس از مایتریا بیشتر

 

اطلاع داری

 

بگین سوترای من چطور بود؟

من نظرتو خواستم.

 

میشه رک جوابتون رو بدم عالیجناب؟

 

بله بگو...

 

پس میگم

 

کتاب شما سوترا نیست
قوانین بودا نیست

 

و حتی حقیقت هم نیست.

اون خط ناخوانای زهرالود فقط برای فریب انسان ها نوشته شده

 

خط ناخوانای زهر الود...
گفتی خط ناخوانای زهر الود...

and if may add,

و چرا ادعا میکنین که مایتریا هستین؟

 

قربان شما مایتریا نیستین

 

چی؟

 

شما مایتریا نستین